نوبت شما به نقل از وبلاگ (بصیرت بسیجی): دیدم رو صورت شبیه ماهش… بارونیه مث یه دریا خیسه… یه نامه ای نوشت دیدم تو نامه … شفاعت من داره می نویسه
میخام برم به شهری که کبوتراش
سایه سر میشن برای زائراش
آقا به هر مریض لاعلاج میده
شفایی که هیچ کسی نداره دواش
یه شب اومد تو خواب، خوابو شکستم
گریه کنان زانو زدم نشستم
آقا اومد گفت به چه غم اسیری گفت
گفتم طبیب گفته می میری
نگاهی کرد و گفت بگو فاطمه
قلبو و دلم یه بارگی شکستند
انگاری که تموم آسمونا
زانو زدند به حرمتش نشستند
یه بانوی بلند قد خمیده
اومد که چهره اش شبیه ماه بود
سرم پایین گرفتم از خجالت
توشه من یه کوهی از گناه بود
گفتم که این دختر پیغمبره
که دشمنا پهلوی اون شکستند
وقتی اومد تموم آسمونا زانو زندند
به حرمتش نشستند 2
گفتم بی بی یه کوهی از گناهم
یه مجرم همیشه روسیاهم
گفتم بی بی، دارم می میرم از شرم
اگه میشه دیگه نکن نگاهم
دیدم رو صورت شبیه ماهش
بارونیه مث یه دریا خیسه
یه نامه ای نوشت دیدم تو نامه
شفاعت من داره می نویسه 2
نامه زدم گفتم چرا شفاعت؟
از دست ما یه کوله بار دردین
به من نگاهی کرد و گفت به یکبار
واسه حسین من تو گریه کردی
مطالب جالب
بیت کوین در آینده و ارزهای دیجیتال و رمزنگاری شده
ترجیح میدهم پیشنهاد وزارت خارجه به فرد دیگری داده شود
برای عید به هیچ وجه این ماهی های قرمز را نخرید/ روش نگهداری ماهی قرمز خانگی