نوبت شما به نقل از وبلاگ “عارف شهید احمد علی نیری” نوشت:
قسمت پنجم به نام خدا
موضوع : ناراحتی و عصبانیت احمد علی
آخه مگه میشه برادر نیری هم عصبانی بشه ، آره یه روز جمعه بود در ارتفاعات قلاویزان در مهران جلوی سنگر نشسته بودیم ، یکی از بچه ها رادیو رو روشن کرده بود وداشت صبح جمعه باشما رو پخش می کرد ( در اون برنامه همراه جوک وطنز ی که گفته میشه آهنگهای تند وبه اصطلاح شادی نیز پخش می کنند)
ما چند نفری روبرو ی هم در حال گل یا پوچ بازی کردن بودیم در همین موقع احمد علی از دور به مانزدیک شد ودر حالی که با دو تا دستاش گوشاشو گرفته بود گفت: خدا بگم چکارتون کنه دارید چه کار میکنید این لغویات چیه که دارید گوش می کنید؟
سپس برادر طلایی رو برداشت وبا خود رفتند کنار سنگر و شروع کردن به تلاوت قرآن کریم . من هم رفتم دوربین برداشتم ودادم به یکی از بچه ها تا از ما سه تا یه عکس بگیره ،یه عکس خوشگل از این تابلوی زیبای آفرینش که بزور خودمو بین این دوتا جا دادم . (راستی بچه ها بیاییم روز جمعه اگه خداحالشو بهمون داد هر کدوم از سوره های الرحمن ، قدر،واقعه و هل اتا و جمعه و… تونستیم تلاوت کنیم وثوابشو هدیه کنیم به شهدا تا اونها هم بهمون هدیه بدهند ان شاءالله)


انتهای پیام
بنام خدای شهیدان
با سلام و عرض ادب و با تشکر از مدیریت این سایت که به وبلاگ ما سرزده و ما را به عنوان یکی از متن های خود در این سایت قرار داده اند.
با تشکر گروه شهید احمد علی نیری
وب خوبی دارید به ما هم سری بزنید
http://basijramian.blogfa.com/post-112.aspx
خاطره ای ازهمرزم شهید محمدعلی پلنگی
منتظر منتظر حضورت هستم