نوبت شما به نقل از وبلاگ “افق بسطام” نوشت:
دو برادر مصمم شده اند و قصد رفتن دارند مادر می گوید: شما بروید من چه کنم چه کسی کارهای مرا انجام دهد، یکی از شما باشد و دیگری به جبهه برود برادران گفتند اگر ما به جبهه نرویم و جنگ تمام شود روسیاهی اش به ما می ماند
محمدرضا گفت: مادر به خدا توکل کن، خدا کمکت می کند
دو برادر راهی می شوند، محمدرضا قبل از این نیز جبهه بوده است ولی حمید( برادر کوچکتر) که با دست بردن در شناسنامه اش، مجوز رفتن به جبهه را گرفته است، همراه برادرش با شوق خاصی همراه می شود.
آنشب که برادران متحدی می رفتند، گالن نفت خالی بود ولی فردا که خواهرشان به حیاط می رود با کمال تعجب می بینند که گالن لبریز از نفت است و به یاد می آورند که گفته بودی: ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم
انتهای پیام
http://harfeto.ir/?q=node/23565