نوبت شما به نقل از وبلاگ ” إقرأ و رَبُّك الأكرم ألّذي عَلّمَ بالقلم “ نوشت:ایام مبارکی است و اول از همه به رسم ادب و احترام به حضرت عشق؛ روحالله کبیر و یاران عاشقش، باید بگویم دهه عشق وحماسه، دهه پیروزی خون بر شمشیر، دهه انفجار نور، دهه پیروزی راستقامتان تاریخ،دهه شکست اهریمن، دهه فجر مبارک باد.
یاد سکانس طلایی مختارنامه و سخنرانی مختار، بخیر! میگفت امروز میخواهم به مصاف تزویر بروم، تزویر سکهای دو روست که عوام خدایش را میبینند و….
امان از تزویر! خدا خدا از دهانشان نمیافتد و دنیا و محاسبات دنیایی یک لحظه از کردارشان جدا نمیشود.
از هر هفت کلمه، هشت کلمه شان مقام معظم رهبری است، ولی کردار را که نگاه میکنی تفاوت از زمین تا آسمان است. چه کسی است که نداند آقا بارها و بارها فرمودهاند هستهای بهانه است و اصل هدفشان چیز دیگری است، ولی تمام وجهه همت دولت شده همین، به خیال خودشان میخواهند بهانه را از دست بهانهگیر بگیرند، غافل از اینکه نمیشود کسی را که خودش را به خواب زده بیدار کرد. شاه بیت کلام آقا تقبیح فتنه و فتنهگران است و هیئت دولت پر است از تابلو داران فتنه88. آقا بارها بارها فرمودند اقتصاد درونگرا، ولی پرکارترین افراد دولت دیپلماتها هستند البته آنها هم بیشتر خرابکاری میکنند تا کار. خوش مزه اینجاست که نجفیِ فتنهگر، بیماری قلبی دارد و میراث فرهنگی برایش سنگین است، حالا آمده شده دبیر ستاد هماهنگی اقتصاد دولت، یعنی این بخش کار زیادی ندارد بیا اینجا استراحت کن و همزمان به پاس فتنهگری و در راستای دادن سهم اصلاحاتچی ها، حقوقت را هم بگیر، نکند بازنشسته شوی و زبانم لال مرز پرگُهر از خدمات طلایی شما محروم شود.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل…. و بعدش برو تو صف برنجِ کوپنیِ هندی، صدقه بگیر و حالشو ببر…!!
گفتم تزویر (تو بگو اسلام آمریکایی) یاد شخصیت شخیص “خشی” در بی وتن” افتادم. این روزها به برکت بیتدبیرهایِ ناامید از ملت و امیدوار به قدرتهای بزرگ!!!!! مدام یاد خشی هستم و جملات درخشانش را در رمان بی وتن مرور میکنم. خودِ خودش است.
داشتم دنبال جملههای ناب حضرت خشی میگشتم، تا به رسم امانت از روی کتاب و بیکم و کاست بنویسم، که برخوردم به صحنه ورود ارمیا به فرودگاه جان اف کندی. دیدم دقیقا وصف حال دیپلماتهای خوش خیال ماست. فعلا با همین صفا کنید، افاضات جناب دکتر خشی طلبتان! خشی البته میدانید که، مخفَّف خشایار نیست، برگرفته از…..
$$$$$
قرار بود داخلِ مملکتی شویم که در آن هر دو آدم باحالِ باصفایی که به هم میرسند، به جای سلام و احوالپرسی، فریاد بکشند: “گیو می اِ فایو!” و شرغ کفِ دستهایشان را بههم بکوبند. “گیو می اِ فایو” یعنی یک پنج به من بده! گور بابای ترجمه؛ یعنی بزن قدش! یعنی پنجهات را بکوب تو پنجهام. یعنی دستت را به من بده، دستهای تو با من آشناست… شرغ!!
و البته دروغ نگویم، همین جوری هم بود. وارد جی.اف.کی. که شدم، تا ویزا را تایید کردند، دختری ترگل ورگل با لباس سورمهایِ افسری جلو آمد و از من پرسید که آیا ایرانی هستم؟ و من سر تکان دادم. خندید و گفت: “گیو می اِ فایو، مَن!” عشق کرده بودم. اصلا انتظار چنین استقبال گرمی را نداشتم. زمین تا آسمان تفاوت میکرد با آنچه که در موردِ امریکا توی کلهی ما فرو کرده بودند. ته دلم قیلی ویلی میرفت که بعد بیست ساعت پرواز، شرغ بکوبم کفِ دستم را به کف دستش؛ اما ای کاش، کاش که این پلیس زن نبود تا راحت و بدون ترسِ شرع و شارع و مشروع، شرغ میکوبیدم دستم را به دستش. صدایی مدرن از درونم برمیخیزد که کناس از ترشح نپرهیزد، دست بده و صدای سنتی جوابش میدهد که شاتآپ، دست ندهیها! دخترک پلیس انگار از گاوگیجهی درونی من مطلع باشد، لبخند میزند و دوباره میگوید: “گیو می اِ فایو، پلیـــز!” همانجور که “پلیز”ش را میکشد، مچِ دست من را میگیرد و کف دستم را میکوبد توی یک استامپ پر از جوهر مشکی. شرغ. بعد از من میخواهد که دستم را روی کاغذی با سربرگ اف.بی.آی فشار دهم و بچرخانم. به من میگوید که فینگرپرینت یا همان انگشتنگاری برای ایرانیها و تبعههای چند کشور دیگر که مشکوک به فعالیتهای تروریستی هستند، لازمالاجرا است.
[اما متأسفانه مثل اینکه دیپلماتهای ما نمیخواهند از خواب خرگوشی بیدار شوند و حداقل به این صحنه منتقل شوند، عزتمداری پیشکش!!]
….آنقدر دستم را [با محلول داو] میمالم که به گمانم پوست پوست میشود. شیشه دومی هم تمام میشود، میروم سراغِ رف و شیشه سومی. دخترک پلیس دستم را میگیرد و کف دستم را نگاه میکند. سرش را به چپ و راست تکان میدهد و حالیم میکند که دستم پاک شده است. نگاه میکنم. اما من هنوز رنگ سیاهی را که به کف دستم مالیدهاند، میبینم. همیشه میبینم. نمیدیدم اما خواهم دید. رنگی که هیچگاه پاک نخواهد شد…
حالا برایم خیلی عجیب نیست که دخترک پلیس پس از تمام شدنِ کارِ انگشتنگاری، پنهانی پشت سرم بیاید و پشت گیت ورودی به همکارانش اشاره کند که مرا با دقت بگردند. هر چه باشد، ما با هم دست یا علی داده بودیم…$$$
حسن ختام کلام، ذکر پر ثواب این ایام، روزی صدها مرتبه “مرگ بر آمریکا و سگ نگهبانش اسرائیل”
انتهای پیام
سلام
خدا قوت
این مطلب را نشر بدهید
توافق نامه یا تسلیم نامه!؟
http://pmvf.ir/post/486
با تشکر
یا علی