وبلاگ(آزاد اندیش)نوشت:
همه چی راضیم،فقط از دو چیز ناراضیم.
1. پس چرا یه دفعه ای حاج آقا مهدی هاشمی آزاد شد؟ کی سند گذاشت خب؟اسب حیوان نجیبیست!
وبلاگ(آزاد اندیش)نوشت:
از همه چی راضیم،فقط از دو چیز ناراضیم.
1. پس چرا یه دفعه ای حاج آقا مهدی هاشمی آزاد شد؟ کی سند گذاشت خب؟اسب حیوان نجیبیست!
( خب این چه ربطی داشت آخه)
2. ….؟!
م.ه به ف.ه (با موبایل): به بابا بگو گوسفند و و اینا آماده کنن دارم میام!
ف.ه: جونِ بابا؟
م.ه: جونِ این اصلاح طلبای خاک بر سری!
ف.ه: با چی میای؟
م.ه: با دکتر
ف.ه: چرا؟
م.ه: پیشگیری از ذوق مرگی!
ف.ه: ببیین مدرکش راسته؟ بپرس استامینافون ذی شعوره یا باشعوره؟
م.ه: میگه بعدا میگم(!)، اسپند دود کنی ها!
ف.ه: از قبل تقسیم کار شده.
م.ه: آخ لامصب پلیس میخواد جریمم کنه…
م.ه: آق پلیس منما، نیگا…
پ: میمُردی هم میگفتی منما؟
م.ه: حواست باشه چی می گی ها، به بابا میگما.
پ: خدا پدرت رو بیامرزه بابات کیه دیگه؟! قانون قانونه حاجی! من و شما نداره.
م.ه: نه مثل اینکه نشناختی، من همونیم که صحبتاش با بــــــــــوق به صورت تلفنی پخش شد!
پ: بر پدر مادرش لعنت! تو توهمی حاجی، چیزی مصرف نکردی؟ یکی بهتر پیدا نکردی بگی اونی؟ آدم قحطه؟
م.ه: ببین ما تقسیم کار کردیم، کار درست نکن واسمون…
پ: 🙂
پ: بفرما اینم جریمت…
م.ه: :-<
م.ه: خراب شه این… میگم آقازاده ام! نمی فهمه…
(گوشی) ف.ه: کجایی پس؟ جمعیت منتظره!
م.ه: پلیس جریمم کرد، الانم تو خیابونِ در دست اصلاحات موندم…
و…
(دم در) صدای جمعیت: در باز شد و گل و اومد / شازده از زندون اومد…
اکبر آقا: پــــــــــــــــــِسَــــــــــــــرم
م.ه: بااااااااااااااااااااااااااابااااااااااااااااااا
جمعیت: یه دست و هورا
اکبر آقا (او را در آغوش گرفت با تبسمی): «زندان چطور بود؟ چه قدر لاغر شدی؟» و به خنده از مهدی پرسید که «آن جا با تو چه کرده اند؟»
م.ه: بابا…
و این داستان ادامه دارد…
مطالب جالب
ترجیح میدهم پیشنهاد وزارت خارجه به فرد دیگری داده شود
تنش تهران – واشنگتن قرار داد بوئینگ را تهدید میکند
شعار مرگ بر آمریکا یک راهبرد است