نوبت شما به نقل از وبلاگ “باید کاری کرد” نوشت:
میپرسی چرا خواستگارهای دخترت را رد میکنی؟ میگوید جهیزیه اش کامل نشده است!
میپرسی چرا برای پسرت آستین بالا نمیزنی میگوید؟ میگوید خانه و ماشین ندارد!
میپرسی چرا فرزند نمیآوری؟ میگوید دنبال دردسر نمیگردم.
میپرسی چرا ازدواج نمیکنی میگوید؟ میگوید مانع ادامه تحصیلم میشود.
میپرسی چرا تا دیر وقت کار میکنی؟ میگوید باید قسط وام هایم را بدهم
میپرسی چرا وام گرفتی؟میگوید برای جهزیه دخترم.
میپرسی مگر جهزیه اش چی بوده؟ میگوید بالاخره یک دست مبل یخچال فریزر ماشین لباسشویی کلی هزینش میشه
میپرسی چرا ایرانی اش را نمی خری که ارزان است؟ میگوید کلاس ندارد!
براستی چرا بسیاری از افراد از زندگی خود لذت نمیبرند؟
چرا اکثر افراد به هر دری میزنند نمیتوانند آرامش را در زندگی لمس کنند؟
چرا افراد مرفه و ثروتمند از آرامش کمتری نسبت به افراد فقیر برخوردار هستند؟
براستی چرا انسان دیروز بیشتر آرامش را حس میکرد؟
تمام جواب این سوالات را میتوان در مسئله خواست و نیاز پیدا کرد.
ابتدا تعریفی ساده از خواست و نیاز میکنیم:
خواست: به چیزی میگویند که بدون آن هم میشود زندگی کرد و به نوعی خواست دل است نه ضرورت زندگی
نیاز: به چیزی میگویند که بدون آن نمیشوذد زندگی کرد و زندگی بدون آن مختل میشود و به نوعی جز ضروریات زندگی است
با توجه به تعریف زیر با وجدان خود بگویید که کدامیک از موارد زیر خواست و کدامیک نیاز ما هستند:
یک دست لباس و شلوار
ماشین لباس شویی
سه وعده غذا در طول روز
تلفن همراه
تنقلات
مبل
تخت خواب
و…
برای همه ما مبرهن است که بدون غذا نمیتوان زنده ماند و یا داشتن یک دست لباس برای مهمانی کاملا ضروری است
اما آیا داشتن تختخواب، مبل، تنقلات و تلفن همراه برای هر زندگی ضروری است و نداشتن آن باعث اختلال در زندگی میشود؟!
برای نمونه با اندکی تامل میتوان متوجه شد که بدون تختخواب هم میتوان زندگی کرد. اما سوال این است که چرا یک خانواده فقیر وقتی میخواهد جهیزیه ای برای دخترش تهیه کند داشتن رختخواب را یک نیاز اصلی میداند؟ و حتی حاظر است ازدواج دخترش به تاخیر افتد تا زمانی که هزینه یک تختخواب تامین شود!
جواب این رفتار یک نکته است و آن تبدیل شدن خواست به نیاز است. بدین معنا که این مادر احساس نیاز کاذبی برای تهیه این تختخواب دارد و برای همین نمیتواند قبول کند که بدون تختخواب هم میتوان زندگی کرد.
عواملی مانند عدم شناخت رسانه، عدم آگاهی فلسفه خلقت ، نبود ثبات شخصیت، تربیت نادرست باعث این مصرف زدگی میشود.
*عدم آگاهی فلسفه خلقت:
مطمئنا اگر کسی بداند که هدف از خلقتش چیست و برای چه چیزی زندگی میکند برای برآوردن خواست های بیهوده آرمش خودش را بر هم نمیزند.اگر کسی بداند که هدف از خلقت بندگی یقییناً برای خودش چارچوبی در نظر میگیرد و وقتی طبق آن چارچوب عمل کند به آرماش میرسد.ولی کسی که هدف از خلقتش را نداند و بدون چارچوبی زندگی کند مدام نیازهایش افزوده میشود و وقتی نتواند نیازهای انبوهش را پاسخ دهد دچار آشفتگی میشود.
*عدم شناخت رسانه:
یکی از عوامل موثر در ایجاد سبک زندگی رسانه است.
شهید علم الهی در نامه ای به خواهرش میگوید:
شاندلshandel متفکر بزرگ اروپایی قرن بیستم در مورد چگونگی زندگی انسان در قرن بیستم می گوید:
« انسان این عصر زندگی را وقف تهیه وسایل زندگی می کند» ما زندگی را در رنج می گذرانیم تا راحتی و آسایش ایجاد کنیم تمام عمر می دویم به این امید که لحظاتی بنشینیم.
تمام عمر زحمت می کشیم تا استراحت کنیم و البته عمر می گذرد و راحتی و آسایش و نشستن و آرامش را لمس نمی کنیم و نمی یابیم زیرا مرتباً از طریق اجتماع به ما نیازهای جدید تلقین می شود. نیازهای کاذب و مصنوعی که دائماً در آدم بوجود می آورند بوسیله تبلیغات است. تلویزیون را روشن می کنید بعد از دو ساعت خاموش می کنید به خودتان نگاه می کنید می بینید هفت هشت احتیاج خرید تازه بوجود آمده که قبلاً لازم نداشتید قبلاً مثلاً با خاکستر دیگ را می شستید امروز حتماً باید پودر… بخرید. بوردا می خرید، زن روز می خرید نگاه می کنید در فکر تهیه لباسها و مدل های آن می افتید.
زیستن برای مصرف، مصرف برای زیستن. یک دور باطل، دور حماقت کار- استراحت- خوردن- خوابیدن همین و بس!!!
شهید علم الهدی در ان سالهایی که هنوز رسانه پایش به خانه ها باز نشده بود این خطر را به ما گوشزد میکند. عدم شناخت رسانه و دل سپردن به آن ما را در ورطه نیازهای کاذب میکشاند.
براستی کسی که نمیداند تاکتیک های خبری و تبلیغاتی چیست و حتی هنوز باور نکرده است که هر لحظه در معرکه جنگ روانی رسانه ها قرار دارد و هر کسی که به او گوشزد کند او را به توهم توطئه متهم میکند،چگونه میتواند در مقابل رسانه ها مقاومت نشان دهد.
چه خوب است که رسانه ملی آموزش و پرورش و هر نهادی که احساس تکلیف میکند دوره هایی را برای اشنایی با تاکتیک های تبلیغاتی و خبری برگزار نماید در غیر این صورت باید شاهد قلع قم شدن افکار مردم باشیم.
شاید برای خیلی ها جای سوال باشد که چرا با این همه خبر و مطالب غنی و سیاست های ارزشی، چرا در مواردی جامعه از لحاظ فرهنگی پسرفت میکند، به راحتی میتوان جواب را در عدم انتقال مفاهیم ارزشی به شیوه مناسب و هنری، و از ان طرف شیوع مفاهیم غیر اخلاقی به شیوه هنری نامید.
* تربیت نادرست:
یقینا اگر فردی از کودکی نتوانسته هویتی برای خود مشخص کند نمیتواند در بزرگسالی خود برای خود تصمیم گیری کند و همیشه مغلوب فضای غالب بر جامعه و رسانه میشود.برای نمونه میگویند اگر کودکتان از شما 3 چیز را خواست به یک خواسته را به سرعت برآورده کنید یک خواسته دیگرش با تاخیر جواب دهید و خواسته دیگرش را جواب ندهید.علت این امر را اینگونه بیان میکند که کودک وقتی تمام خواسته هایش در کودکی براورده شود در جوانی و بزرگسالی تحمل شکست را ندارد و اگر خواستهای را نتواند برآورده کند دچار آشفتگی میشود برای همین خود را به آب و اتش میزند تا به خواسته خود برسد و اگر به آن نرسد دچار آشفتگی و افسردگی میشود
برای همین است که اکثر افراد زیاده خواه و مرفه،اگر کودکیشان را جستجو کنیم متوجه تربیت نادرست آنها میشویم.
خلاصه کلام اینکه با هر قدم در بازار و با هر سکانسی فیلم، با هر تبلیغ تلویزیونی، با هر صفحه اینترنتی، و حتی با هر کلام دوست آشنا هزاران نیاز کاذب به سوی انسان حمله ور میشود که یقینا ما نمیتوانیم آنها را تامین کنیم.و همین امر موجب از بین رفتن آرمشمان می شود.برای همین چه خوب که باور کنیم این نیازها(همان خواستها)، کاذب هستند و هر وقت خواستیم هر خرید یا هر رفتاری داشته باشیم در ابتدا این سوال را از خود بپرسیم که این عطش من خواست است یا نیاز؟
در ادامه شما را به دیدن کمیک استریپ هایی با نام “یادش بخیر اون وقتا” دعوت میکنم
انتهای پیام
مطالب جالب
بیت کوین در آینده و ارزهای دیجیتال و رمزنگاری شده
ترجیح میدهم پیشنهاد وزارت خارجه به فرد دیگری داده شود
برای عید به هیچ وجه این ماهی های قرمز را نخرید/ روش نگهداری ماهی قرمز خانگی