نوبت شما به نقل از ” سرو قامتان دامغان ” نوشت: در پلاژ دزفول و پادگان كرخه و پدافندي فاو غذاي لشگر 7 وليعصر(ع) يك روز در ميان آبگوشت بود . البته نه مثل آبگوشت هاي امروزي !
در پلاژ دزفول و پادگان كرخه و پدافندي فاو غذاي لشگر 7 وليعصر(ع) يك روز در ميان آبگوشت بود . البته نه مثل آبگوشت هاي امروزي !
بچه ها مي پرسيدند نهار چيست ؟ هوشنگ و محول و شهرام مي گفتند : آبببببببببببببببببببببببب گوشت . چون بيشترش آب بود و نه خبري از گوشت بود و نه خبري از نخود و لوبيا !
من و حسن بسي خاسته عزيز كه معمولا براي مشكلات و كمبودهاي زيباي جبهه اشعار طنز مي سروديم (بخوانيد از خودمون در به كرديم ) بفكر چاره افتاديم و نوحه جالبي را سرويم و براي اولين صبحگاه گردان كربلا خوانديم و بچه ها هم كه دلشان پر از اين شوخي هاي طنز زيبا براي روحيه گرفتن و روحيه دادن ، بود محكم پا مي كوبيدند و فرياد مي زدند :
اين است زبان حال رزمنده دلاور برادران مسئول از نو غذاي كم داد تداركات لشگر
ضمنا از جاده تا پادگان كرخه راه طولاني لشگر سرويس نداشت و كمتر خودروئي همه تردد ميكرد لذا ميگفتيم :
اي لشگر ولي عصر تا پادگان رسيدن يك لندكروز ديگر
…
گشتيم مريض و بي حال از بس به خط شديم ما هموز نماز نخوانده به دو روان شديم ما
در چادرهاي پلاژ ديگر پوسيده ايم ما فرار از اين مصائب كي مي شود ميسر
…
لاو ژاكت هاي پاره پاروهاي شكسته نه بشقاب و نه قاشق نه كتري و نه كاسه
نه آبي و نه ريكا ظروف ما نشسته فرار از اين مصائب كي مي شود ميسر
تا خوب سرو صداهايمان را كرديم و گرد وخاكي بپا ساختيم و همه مي خنديديم و مي آمذيم .
احمد پك زن كه مسئول تداركات گروهان قدس بود به شوشتري گفت : غلوم كتي واسيم در چادر حج اسماعيل (شهيد حاج اسماعيل فرجواني فرمانده ارزشمند گردان كربلا) سر به سرش ونيم ؟
و تمام گروهان مثلا به طور اتفاقي در كنار چادر حاجي ايستاديم و پاكوبان نوحه را از اول خوانديم و گردوخاكي بپاشد .
حاجي با لبخند زيباي هميشگي كه دل از همه بسيجي هاي عاشقش مي ربود از چادر بيرون آمد و من نوحه را قطع كردم و گفتم :
ا حاج آقا … براي سلامتي فرماندهي صلوات …
حاجي گفت : به به اينطوري مي خواهيد عمليات كنيد ؟ از حالا فكر كمبودهائيد ؟
احمد پك زن با زرنگي و شيطنت هميشگي فرياد زد :
كي خسته است ؟ همه فرياد زدند آمريكا
كي گشنه اس ؟ همه فرياد زدند آمريكا
كي اوگوشت خوره ؟ همه فرياد زدند آمريكا … ! و سخت خنديدند و حاجي هم همينطور .
حاجي گفت : حالا شد . بسيجي آماده عمليات و شهادت كه از كمبود حرف نمي زنه . فقط به تكليف عمل مي كنه و … نصايح زيباي هميشگي كه نشات گرفته از روح پاك و مطهر بسيجي واقعي داشت .
حسن بسي خاسته اشاره كرد نوحه بعدي رو بخونيم ؟ گفتم بخوونيم و شروع كرد :
لشگر ولي عصر آبگوشت بس است و …
فرياد همه باز به شوخي بلند شد و پا كوبان از كنار حاجي گذشتيم …
ياد لحظه لحظه ناب جبهه به خير …
خدايا به بركت آن ايام ما را از راه امام و انقلاب و شهيدان غافل مساز …
مطالب جالب
بیت کوین در آینده و ارزهای دیجیتال و رمزنگاری شده
ترجیح میدهم پیشنهاد وزارت خارجه به فرد دیگری داده شود
برای عید به هیچ وجه این ماهی های قرمز را نخرید/ روش نگهداری ماهی قرمز خانگی